۷ آبان ۱۳۹۵: پیامی در یک کُنش
- توضیحات
- زیر مجموعه: نویسندگان
- دسته: دکتر حمید تفضلی
- تاریخ ایجاد در چهارشنبه, 26 مهر 1396 19:53
- نوشته شده توسط دکتر حمید تفضّلی
ایران یگانه و همبسته سرزمینی ست که منکر تنیدگی رشتههای قومی، زبانی و دینی گوناگون نباشد و هیچیک را بر دیگری برتری ندهد. آن سرزمینی ست که از تفاوتها جدایی نسازد بلکه خود را از گوناگونیها بسازد.
کوشش نویسنده در چند نوشتار گذشته پیرامون کنش هفتم آبان ۱۳۹۵ در پیش نهادنِ بیانکردی بازمیتابد که شاید بتواند به آن کنش چهرهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بخشد. نوشته حاضر به بررسی یک انگاره و یک مثال پیرامون برداشت نویسنده از «هویّت ملّی» در راستای بیانکرد جنبش هفتم آبان است.
برگزاری مکرر حرکتهای اجتماعی در سالهای گذشته به ویژگی این کنشهای در عرصه بینالمللی افزوده است. جودیت باتلر در کتاب خود تحت عنوان «یادداشتهایی درزمینهٔ تئوری پِرفُرمانسِ آزادی اجتماعی» (۲۰۱۵) درحرکتهای گسترده اجتماعی سرچشمه کنشی دمکراتیک میبیند. اینگونه کنشها دارای فراسنجهایی هستند چون دلایل، هدفها، سمبلها، رفتارها و گویشها. نتایج بهدستآمده از بررسی این فراسنجها در نظر باتلر ساختار گفتمان دموکراسی هستند و از بررسی چنین گفتمانی نگاهی تئوریک به روند دمکراسی ممکن خواهد بود. نویسنده این سطور در چند نوشتار گذشته خود پیرامون هفتم آبان، در پی بررسی پرسش نخست باتلر در این زمینه که چگونه چنین جنبشهایی ممکن است به هرجومرج اجتماعی بدل گردند، نبود، بلکه توجّه او به پرسش دوم باتلر پیرامون توانایی کنشهای اجتماعی در هدفمندی و ایجاد توانایی تغییر در جامعه بود. از دریچه چنین بینشی، گفتار در نوشتار «هویّت ایرانی در یگانگی ملّی» با نگرش ویژه به روایتی از ملّی گراییِ برآمده از یادسپردهها و یادنگارها گشوده شد. توجّه نویسنده در آن گفتار نخست به طرح مهمترین فراسنج هویّت ملّی از بینش کلی آن یعنی توافق بر تاریخ مشترک بود.
نخستین روایتهای این تاریخ مشترک به لحظه بنیانگذاری و تنیدگی کشور و ملّت بازمیگردد. در دو نوشتار «چرا پاسارگاد» و «چرا کوروش» کوشش بر ترسیم تصویری نهاده شد که نخست برداشتی از لحظه بنیانگذاری و سپس تفسیر معنای هم روزگار آن روایتها را ارائه دهد. لازم به یادآوری است که بینش نویسنده به روایتهای فرهنگی است و نه بر تصوّر نادرست از فرهنگ بهعنوان عنصر دادهشده و تغییرناپذیر (Entity). از چشمانداز نویسنده نمیتوان در پی دوباره زنده کردن گذشته، یعنی رنسانس فرهنگی، بود بلکه تنها میتوان با تکیهبر یادنگارهها، روایتی را از گذشتهای بیان کرد که در حافظه تاریخ فرهنگی جای گرفته است و امکان برقراری ارتباط با گذشته فرهنگی ما را فراهم میسازد.
حافظه فرهنگی دربرگیرنده روایتهایی است مبتنی بر تاریخ مشترک، رسوم مشترک، نماد، زبان و ادبیات مشترک. ارتباط حافظه فردی با حافظه جمعی، یعنی فرهنگ، مستقیم نیست، بلکه نیازمند آخشیجهایی است که توانایی برقراری چنین ارتباطی را در خود داشته باشند. حافظه جمعی مکان گردآوری آخشیجهایی حافظه فردی نیست، بلکه دربرگیرنده یادنگارهایی است که بستر معنایی بیان و بازتاب نمادین حافظه فردی را میسازند و به فرد این امکان را میدهند که آنچه تجربه کرده، یاد گرفته و به خاطر سپرده است را با آن بستر معنایی بسنجد. بر اساس چنین سنجشی فرد میتواند با تکیهبر دانش فرهنگی خود در برقراری ارتباط با گذشته، معانی فرهنگی را بپذیرد و یا باطل بداند. به سبب عملگرایی فرد در گزینش ارتباط فرهنگی، نویسنده بر اساس نظریه فرهنگ شناس هم روزگار استوارت هال «هویّت» را از پیش موجود و ابتدابهساکن نمیانگارد بلکه در چهارچوب ارتباط فرد با جامعه قابل ساختار و تغییرپذیر میداند. چشمانداز نویسنده در راستای «هویّت سازی» و «ساختارهای هویّتی» است. در این راستا، حافظه جمعی انسانها میتواند از دو معنا برخوردار باشد. نخست: نشانگر بخشی از گذشته آنچه است که مرکزیّت آن در حافظه فرهنگی امری پذیرفتهشده در بافتار حافظه جمعی است. دو دیگر: حافظه جمعی نمایشگر و تعیینکننده سرنوشت فردی است. در مثال، انقلاب اسلامی سال ۱۳۷۵ هم امری پذیرفتهشده در حافظه جمعی است و هم نمایشگر سرنوشت فردی ما در بافتار حافظه جمعی. انقلاب و جمهوری اسلامی بخشی از هویّت فرهنگی ما را میسازند، اگرچه بسیاری از ما به خاطر احساسات فردی و تنّفر به درست از آن نظام غیرانسانی، حاضر به پذیرش نقش جمهوری اسلامی در هویّت سازی فرهنگی ایران نیستیم. همین دوگانگی در پذیرفتن و یا باطل دانستن نقش رخدادهای ویژه در روند هویّت سازی فرهنگی، این دو پرسش را پدید میآورد:
۱) انسان اجتماعی چه رویدادهایی را در تنیدگی جامعه و فرهنگ به خاطر میسپارد و چگونه از آن رویدادها فراسنجهای هویتی برای آیندگان به ترسیم میکشاند؟
۲) انسانها در روند هویّت سازی در خصوص چه رویدادهایی سکوت کرده و آنها را به دست فراموشی میسپارند؟
این دو پرسش درواقع پیرامون «گفتهها» و «ناگفتهها» در تاریخ میباشند و همواره در به ترسیم کشاندن یادنگارهای تاریخی مطرحاند. روند پایانناپذیر دریافتن پاسخهای چنین پرسشیهایی، گویای پویایی حافظه فرهنگی است. اگر جامعه ما در معنای چنین ارتباطی در راستای ساختار هویّت فرهنگی توافق داشته باشد، شاید خواهد توانست در تفکر، گفتار و کردار خودبین حال و گذشته ارتباط برقرار کند و سازندهتر با چالش بحران هویّتی روبرو شود. نخستین گام در روبرویی با چنین چالشی، گشودن گفتمان پیرامون معانی در ارتباط فرهنگی بین گذشته و حال است. همبستگی و یگانگی را میتوان در چنین گفتمانی جُست.
کوشش نویسنده در چند نوشتار گذشته بررسی «گفتهها» در روند شکلگیری هویّت فرهنگی در چشمانداز حافظه فرهنگی بود. هدف او در میان نهادن بیانکردی پیرامون بخشی از گذشته بود که مرکزیّت آن در حافظه فرهنگ ایرانی امری پذیرفتهشده است. اگر به نوشتار «هویّت ایرانی در یگانگی ملّی» در حکم درآمد بنگریم، دو نوشتار «چرا پاسارگاد» و «چرا کوروش» با توجّه به انگاره لحظه بنیانگذاری، روند شکلگیری هویّت ایرانی را دوگانه بازتاب میدهند: یکی در رویکرد به بنیانگذاری سرزمین ایران و پیدایش فرهنگی است که درگذر تاریخ تا قرن بیستم، از این زمان به بعد بستر «فرهنگ ملّی ایران» را شکل بخشید و دیگری در وجود گوناگونی قومی، زبانی و دینی در فرهنگ ملّی. بر اساس همین رویکرد فرهنگ ملّی را میتوان یا «دربرگیرنده» (inclusive) و یا «بیبهره کننده» (exclusive) دانست. روایت یادگارههای فرهنگ ایران، نشان از «دربرگیرنده» بودن این فرهنگ دارند. اگر ما امروز نتوانیم دربرگیرنده بودن و کثرتگرایی فرهنگ خود را در مرکز حافظه فرهنگی خود قرار دهیم در چالش با بحران هویّت فرهنگی دچار مشکل خواهیم شد. سدّ راه چنین مشکلی قرار دادن فراسنج های کاملاً مشخّصِ دربرگیرنده بهمنظور دستیابی به معنای ارتباط فرهنگی فراگیر در ساختار هویّت فرهنگی است. هدف چنین راهی رسیدن به همبستگی و یگانگی است. همبستگی و یگانگی را در پذیرش معنای ارتباط خود با جامعه درخواهیم یافت. این ارتباط نتیجه توافقی حاصلشده درگذر تاریخ است. یکی از فراسنج های بارز توافق بر چنین ارتباطی، درمرکزیّت نهادن زبان فارسی در حافظه فرهنگی ست. شرح یک مثال هنری، بینش من را روشنتر خواهد کرد.
فیلم «باشو غریبه کوچک» اثریست پرمعنا از همکاری نویسنده و کارگردان بهرام بیضایی و هنرپیشه هم روزگار سوسن تسلیمی که در سال ۱۳۶۴ تهیّه شد و پس از پنج سال توقیف در سال ۱۳۶۹ بر پرده رفت. این فیلم حکایت از مهاجران جنگی ایرانی در دوران جنگ عراق و ایران دارد که جنوب و غرب ایران را بهسوی شمال کشور ترک میکنند. این فیلم داستانی است از ویرانی، مهاجرت، غربت و بیگانگی. داستان آن در چهارچوب این پرسش تعریف میشود که چگونه مهاجران جنگی با زبان قومی خود حرفهایشان را به دیگران منتقل میکنند و چگونه توانستهاند در حین مهاجرت با محیط خود سازش و ارتباط برقرار کنند. بازیگر اصلی این فیلم پسرکی ست به نام باشو (عدنان غفراویان) که در جریان یکی از بمبارانهای جنوب کشور شاهد ویرانی خانواده و خانه خود میشود، در حال فرار خود را به عقب کامیونی میاندازد و در طول راه، بدون آنکه مقصد را بداند، به خواب میرود. زمانی که باشو چشم میگشاید، کامیون به شمال کشور رسیده است. در روستایی در گیلان، باشو نزد نایی جان (سوسن تسلیمی) و دو فرزندش پناه میجوید. نه باشوی جنوبی لهجه گیلکی آن خانواده را میفهمد و نه ناییجان و فرزندانش او را درک میکنند. زیبایی این فیلم در ترسیم توانایی برقراری ارتباط باوجود محدودیت زبانی است. در این سیر، نگاهِ من به صحنهای است که باشو به مدرسه میرود. روزی گروهی از بچههای مدرسه باشو را که هنوز به خواندن و نوشتن مسلط نبود، مسخره کرده و کتک میزنند. در یکلحظه، ناییجان بچهها را از هم جدا میکند و به جدال آنان پیان میدهد. او دست باشو را میگیرد و بر زمین پرتش میکند. در این زمان باشو دست به سنگ میبرد، انگار که میخواهد سنگ را به کسی بزند و انتقام بگیرد. امّا نگاهش به کتابش میافتد و بهجای سنگ کتاب را از روی زمین برمیدارد. کتاب را میگشاید و به زبان فارسی میخواند: «ایران سرزمین ما است. ما از یک آبوخاک هستیم. ما فرزندان ایران هستیم». پس از خواندن، بچهها دور باشو جمع میشوند، باهم شروع به حرف زدن میکنند و صحنه فیلم از جدال به گفتگو بدل میگردد.
دو نکته نمادین در این صحنه نهفته است. نخست: آنان که در آغاز فیلم توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر را نداشتند، در زبان فارسی راهی برای ارتباط مییابند. دوم: زبان فارسی و متن «ایران سرزمین ما است» پایان نافهمی و اختلاف و آغاز گفتگو و نزدیکی است. این دو نکته نمادینِ هنری، از بینش نویسنده گویای برقراری ارتباط با تکیهبر فراسنجیست که در مرکزیّت حافظه عمومی ما قرار دارد و ما بر سر ساختار هویّتی آن توافق نظر حاصل کردهایم: زبان فارسی و تعلّق به سرزمین ایران.
یگانگی و همبستگی میتواند از نقطهای اینچنین آغاز شود. در پاسارگاد و کوروش میتوان آنچه را دید که بیانگر حافظه فرهنگی ماست. از کنش هفتم آبان میتوان آنچه را خواند که برآمده از خستگی اجتماعی و سرافکندگی فرهنگی سیوهشت سال گذشته و برخاسته از آرزوی یگانگی ملّی است. کلام «ایران سرزمین ما است» و «ما فرزندان ایران هستیم» که هر ایرانی در نخستین روزهای مدرسه با آن آشنا میشود، معنای نمادین خود را درکنش هفتم آبان مییابد. فیلم «باشو» و پاسارگاد دو گونه هنری متفاوت در برقراری ارتباط فرهنگی هستند؛ یکی فیلم و دیگری معماری. امّا در معنای نمادین هر دو در چهارچوب ارتباط فرهنگی، یک پیام نهفته است و آن پذیرفتن ایرانی بودن با تمام جزئیات و کلیّات، خواسته و ناخواستهها، بودهها و کمبودها، تشابهها و تفاوتهاست. ایران یگانه و همبسته سرزمینیست که منکر تنیدگی رشتههای قومی، زبانی و دینی گوناگون نباشد و هیچیک را بر دیگری برتری ندهد. آن سرزمینیست که از تفاوتها جدال و جدایی نسازد بلکه خود را از گوناگونیها بسازد. هویّت فرهنگی چنین ایرانی سرچشمه گرفته از دوران باستانی تا ساسانی بهسوی «دو قرن سکوت» تا عصر صفوی و شیعی، از هنر صفوی و قاجاریه بهسوی تجزیه شمال ایران تا پهلوی و از شکوه دوران پهلوی تا سراشیبی جمهوری سلامی بهسوی ویرانگری و مهاجرت است. هویّت فرهنگی ما در اینهمه فراز و نشیب تعریف میشود و نهفقط در بخشی از آنکه در چشمانداز فردی شاید خوشآیندتر بنماید.
امروز راه ساختار هویّت ایرانی بهسوی آینده گشوده است. چگونگی تعریف هویّت ایرانی برای آینده را امروزیان رقم میزنند. پیام کوروش به ما شاید در همزیستی در گوناگونی ست. سعدی بدون اینکه حتی کلامی از کوروش را خوانده باشد، همان پیام را تکرار کرد. هر دو به ایران و زبان فارسی چهرهای دادند که بهواسطه سازمان ملل برجهان پوشیده نیست. خیابان کوروش در اورشلیم، مجسمه او در پارک المپیای سیدنی در استرالیا، مجسمه فردوسی در ایتالیا، یادواره حافظ در وایمار مثالهایی دیگرند. امّا همزمان چهرهای کژین و آلودهای که جمهوری اسلامی به ایران و ایرانی داده است نیز برجهانیان آشکار است. بر ماست که امروز تصمیم بگیریم که هویّت ایرانی در آینده میتواند چگونه چهرهای داشته باشد.
برگه درخواست عضویت
ایمیل دبیرخانه حزب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حزب مشروطه ایران
(لیبرال دموکرات)
The Constitutionalist Party of Iran (Liberal Democrat)