اصلاحطلبی و اصلاحطلبان
- توضیحات
- زیر مجموعه: دکتر داریوش همایون
- دسته: نوشتهها
- تاریخ ایجاد در سه شنبه, 15 اسفند 1385 08:16
- نوشته شده توسط دکتر داریوش همایون
دمکراسی را صد گونه تعريف کردهاند و تا «دمکراسی هدایتشده» سوکارنو و «ديکتاتوری دمکراتيک» لنين هم کشاندهاند. ما نيز در ايران با گرايشی که به یکسونگری و ساده کردن داريم کوتاه نيامدهايم و تعريفهای خود را داريم. زمانی بود که پذيرفتن ۲۸ مرداد بهعنوان کودتای ننگين شرط دمکرات بودن شناخته میشد. سپس ميدان به دست کسانی افتاد که حکم دادند دمکراسی يعنی شناختن ايران نه بهعنوان يک ملت بلکه چند ملت يا مليت زير ستم و پذيرفتن ساختار فدرال در مرحله کنونی و حق تعيين سرنوشت برای زمانی که شرايط جداسری فراهمشده باشد. سير تکاملی دمکراسی ايرانی در محافل روشنفکری ايران البته در اينجا نايستاد و با جمهوری تعريف شد ــ دمکراسی يعنی جمهوری؛ اما جمهوری اسلامی چون خاری در پهلوی اين تعريف فرومیرفت و گروهی ديگر اصلاح کردند و لائيک را هم به جمهوری افزودند مانند جمهوریهای عراق صدام حسين و سوريه حافظ اسد و البته همان ديکتاتوریهای دمکراتيک تا پلپت.
اکنون تعريف تازهای برای دمکراسی يافتهاند ــ اعتقاد به دمکراسی از اعتقاد به اصلاحطلبی میآيد و برعکس و اصلاحطلبی يعنی از خاتمی تا کروبی و از آنها تا رفسنجانی. پايه اين تعريف بر نفی سرنگونی رژيم اسلامی گذاشتهشده است. میگويند سرنگونی يعنی خشونت و خونريزی و هرجومرج که به دمکراسی نخواهد انجاميد. اين سخن درست است اگر سرنگونی را در معنای تنگ آن بگيريم و فراموش کنيم که از دهه هشتاد تا پايان سده بيستم دو سه دوجين نظام ديکتاتوری سرنگون شدند، بی خشونت و با رژيمهای جانشينی کموبیش دمکراتيک. ولی مشکل اين تعريف درجاهای ديگر است. دمکراسی مفهومی عامتر از آن است که به سیاستبازی روزانه و ملاحظات جناحی فروکاسته شود. از اين گذشته اشکالش در آن است که اصلاحطلبی را با «اصلاحطلبان» يکی میگيرد.
اصلاحات همواره بر دگرگونیهای ناگهانی و خشونتآمیز برتری دارد. جامعه يک ماهيت ارگانيک است و دگرگونی ناگهانی شرايط زندگی را بهدشواری تاب میآورد و بيشتر با دگرگونگی تدريجی سازگار است. ولی اصلاحات به اصلاحطلبان بستگی دارد. هر کس يا گروهی را که اندکی با جريان غالب تفاوت داشته باشد نمیتوان اصلاحطلب شمرد. ما در وضع کنونی پرخطری که ايران در آن افتاده است گزينههای زيادی نداريم و اين نيز قابلفهم است. هر گروهی که بتواند خطر را برطرف کند فعلاً غنيمت است و ازاینرو در تاختن به هواداران «اصلاحطلبان» نيز میبايد اندازه نگهداشت. ما لازم نيست به آنها بپيونديم يا دوستی کنيم. آنان دوستان خود را در محافل حکومتی اسلامی دارند. انتظاری که از آن هواداران میرود آن است که در شور خود برای برطرف کردن خطر مانندهای احمدینژاد، انديشه سياسی را هم به ابتذال سياستهای جمهوری اسلامی، از تندروان تا اصلاحطلبانش، نيالايند. اینگونه نظریهپردازیها که زاده نيازهای لحظهای هستند بدبختانه آثار پردامنه برجای میگذارند که يکی از آنها همان ساده کردن و یکسونگری است.
دمکراسی به معنای حکومت اکثريت و امکان جابجایی منظم قدرت و مستقل از چگونگی برقراريش بيش ازآنجا افتاده است، حتی در فرهنگ سياسی ما که نياز به شکافتن بيشتر داشته باشد. ولی اصلاحطلبی دستکم در ميان روشنفکران چپ ايران که در مکتب انقلاب خونين و ويران کردن جهان و از نو ساختن آن پرورشیافتهاند هنوز قابلبحث است. اصلاحطلبی يک تعريف برنمیدارد و اصلاحطلبان از آنهم نامشخصترند. در گستردهترين تعريف خود، اصلاحطلبی در برابر سرنگونی خشونتآميز قرار دارد و در تنگترين تعريفش به بزککاری محدود میشود. در اصلاحطلبی، حتی در گستردهترين تعريف، ما با ماهيتی که همان هست ولی دگرگونه میشود سروکار داريم. در اين تعريف دگرگونه شدن همان وزن را دارد که همان ماندن و نکته بنيادی در اينجاست. آيا در فرايند اصلاحطلبی جمهوری اسلامی، دگرگونگی وزن درخوری داشته است و دارد؟
* * *
فرايند اصلاحطلبی را در جمهوری اسلامی به اصلاحطلبان محدود کردن خطای بزرگ بسا سياستورزان و نويسندگان اين سالها بوده است که از بد تعريف کردن اين رژيم میآيد. از جمهوری اسلامی چنان میگويند که گوئی حکومتی مانند ديگران است ــ کمی بدتر يا بهتر. ولی همانگونه که انقلاب اسلامی از جنس انقلابهای ديگر نبود حکومت آن نيز يک حکومت معمولی نيست. آن را با حکومتهای توتاليتر ديگر نيز نمیتوان يکی دانست. اين رژيمی است برآمده از ژرفای هزاروچند صدسال و با رسالت آسمانی و جانشينی معصومين. مدرنيتهاش از مسجد میگذرد، چنانکه وزير ارشادش میگويد و مسائلش در بن چاه جمکران گشوده میشود. جامعه مدنیاش مدينه هزار و چهارصد سال پيش است (از زبان بزرگترین اصلاحطلب رژيم) که چنان يکدست بود که حتی کودکان قبيله يهودی بنی قريظه در آن حق زندهبودن نيافتند. تباهی و دشمنی با پيشرفت نه از عوارض اين رژيم بلکه در طبيعت آن است. آن را با رژيمهای فاسد و سرکوبگر معمولی نيز نمیتوان مقايسه کرد.
اصلاحطلبان در حکومت اسلامی بودهاند و هستند ولی در طرح آنها «همان بودن» رژيم وزنی بهمراتب سنگينتر از دگرگونگی آن دارد. آن اصلاحطلبان کمتر از همکاران ديگر خود در حکومت انحصارگر نيستند. حلقه خودیهای آنان تنها اندکی بزرگتر است. بنيادهای اعتقادیشان يا از همانگونه خالص اسلامگرایان است يا حداکثر با وصلهکاریهایی از همان دست مدينه النبی مدل جامعه مدنی؛ و دنباله تلاش بيهوده و زيانبار آشتی دادن مدرنيته با جزم دينی. جز گروه فزايندهای از ميانشان که از بنبست ايدئولوژی مذهبی و مذهب بهعنوان ايدئولوژی بيرون میزند، جريان موسوم به اصلاحطلب را میبايد در همان رده اسلام سياسی و اسلام در حکومت جا داد که مشکل اصلی جمهوری اسلامی ــ و ايران ــ است و تا برطرف نشود جامعه ايرانی به نزديکیهای جایی که در خانواده ملتها شايسته اوست نيز نخواهد رسيد.
اما هراس اصلاحطلبان از نيروی مردمی، اصلاحطلبی بی مشارکت مردم، ويژگی و ضعف اصلی اصلاحطلبان حکومتی ايران است. آنان پس از تجربههای نیمهکاره نخستين خود باسیاستهای قدرت بخشی به مردم، بهتندی پا پس کشيدند و به دامان ولایتفقیه پناه بردند. از چندتایی گذشته، يا ترسيدند يا فاسد شدند (بيشتر هردو). اصلاحطلبان تا نتوانند به مردم رویآورند که به معنی سنگين شدن وزن دگرگونگی است، بهتر است سازشکاران خوانده شوند. برای بستگانشان در بيرون نيز، سازشکاری صفت مناسبتری خواهد بود. ما هم بهتر است ميان اصلاحطلبی و اصلاحطلبان تفاوت بگذاريم. اصلاحطلبی در ايران هست و نيرومندتر نيز خواهد شد و آن را بيرون از محافل حکومتی میتوان ديد. بيم از خونريزی و هرجومرج پس از برکناری خشونتآميز رژيم در جنبش اصلاحطلبی ايران، از اين فاصله دورهم، لمس کردنی است؛ اما سبب نشده است که جنبش اصلاحطلبی مانند اصلاحطلبان از نام تغيير رژيم يا برکناری و سرنگونی نيز بر خود بلرزد.
فاصله مردم از اصلاحطلبان برخلاف سر و صدایی که پس از انتخابات شوراها به راه افتاد کم نشده است. در آن انتخابات اصلاحطلبان مزه بازگشتی را چشيدند، ولی آن موفقيت کوچک از بيم احمدینژاد و به بهای حل شدن در رفسنجانی بود که سرتاسر شهرت اصلاحطلبی را در دهه گذشته از جدا کردن خود از او به دست آورده بودند. اينکه با دنبالهروی از چنان رهبری، جريان اصلاحطلب (با جنبش اصلاحطلبی مردم اشتباه نشود) چه آيندهای میتواند داشته باشد و اصلاحات در رژيم چه صورتی خواهد يافت از هماکنون آشکار است.
ما مخالفان جمهوری اسلامی که اميدمان را به جنبش اصلاحطلبی مردم بستهايم و همان بيم را از خونريزی و هرجومرج پس از سرنگونی خشونتآميز رژيم داريم، به همان درجه نيز تغيير رژيم را برای ايران حياتی میدانيم. خواست برکناری يا سرنگونی (غير خشونتآمیز) رژيم اسلامی از طبيعت و کارکرد ما بهعنوان نيروهای سياسی سازمانیافته نمیآيد. باآنکه هدف نهائی کار سياسی رسيدن به قدرت است در اینجا پای مرگ و زندگی ملتی در ميان است. چگونه میتوان نشست و شاهد خشکاندن سيستماتيک چشمههای فرهنگ، ويرانی از روی نقشه و سهلانگاری (هردو) ميراث ملی و نابودی شتابنده منابع و محیطزیست بود و باز از تناقض ميان سرنگونی با اصلاحطلبی و ازآنجا با دمکراسی، دم زد و از احمدینژاد به رفسنجانی پناه برد و هر اقدامی را برای ضعيف کردن و فشار آوردن بر يکی از بدترين نظامهای سياسی امروزی جهان بیاثر کرد؟
برگه درخواست عضویت
ایمیل دبیرخانه حزب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حزب مشروطه ایران
(لیبرال دموکرات)
The Constitutionalist Party of Iran (Liberal Democrat)