ایران را چرا باید دوست داشت؟
- توضیحات
- زیر مجموعه: دگراندیشان
- دسته: دیگران
- تاریخ ایجاد در شنبه, 06 خرداد 1396 18:11
- نوشته شده توسط مرتضی مردیها
محمدعلی فروغی، سیاستمدار ادیب و دیپلمات پژوهشگر برجسته در گفتاری که در یادنامه مدی در بمبئی منتشر شد (١٣٠٩ خورشیدی) به این پرسش پرداخت که «ایران را چرا باید دوست داشت؟» و نوشت: «در نظر من علاقه ملیت با احساسات بینالمللی و وطنپرستی و با حب نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.» وی بر این مبنا چنین نتیجهگیری کرد: «ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملت دوست باشیم، چنان که از خارجیان نیز هر کس درست به احوال این قوم برخورده تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت کرده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.»
بیش از ٨٥ سال از زمان نگارش این سطور میگذرد و حالا بحث ناسیونالیسم یکی از داغترین مباحث روز روشنفکری ایرانی است، درحالیکه برخی چون جواد طباطبایی و شاگردانش تمام قد از آن دفاع میکنند و با روایتی که ارایه میکنند، حتی از وجود معنایی از ملیگرایی در تمام طول تاریخ ایران از عهد باستان تا دوران معاصر سخن میگویند، مصطفی ملکیان و همفکرانش بهنقد این مفهوم میپردازند و در برخی موارد حتی دفاع از آن را غیراخلاقی ارزیابی میکنند. تأکید بر این بحث شاید به دلیل شرایطی باشد که این روزها ایران و منطقه درگیر آن است و این پرسش را در ذهن جامعه مطرح کرده که کارکردها و پیامدهای ناسیونالیسم چیست؟
مرتضی مردیها، پژوهشگر فلسفه و اخلاق در گفتاری که در سلسله نشستهای گفتار اندیشه در حزب اتحاد ملت ایران اسلامی منطقه فارس ارایه شده، بار دیگر پرسش فروغی را مطمح نظر قرار داده و کوشیده به برخی انتقادها به ناسیونالیسم پاسخ دهد و از گونهای به تعبیر خودش ناسیونالیسم معتدل دفاع کند.
تأکید بر نقاط اشتراک بهجای نقاط افتراق
مرتضی مردیها در آغاز سخن در مقام بیان دو نکته نخست به گلایه از صنف روشنفکران پرداخت و گفت: نگرانی من در مورد روشنفکران این است که گویی مشتاقاند وجوه اختلاف و افتراق خود و همکارانشان را مورد تأکید قرار دهند. تنوع و تکثر حوزه روشنفکری البته امری قابلاجتناب نیست، اما بههرحال میتوان در موارد زیادی افراد را همراه و همیاب تلقی کرد، اما در میان روشنفکران ما حتی کسانی که بیشترین شباهت را باهم دارند، در مواجهه بهجای تأکید بر شباهتها، بر نقاط تمایز تأکید میگذارند و نوعی یکه پروری و یکهشناسی را تعقیب میکنند. درحالیکه به نظر من بهتر است بر نقاط اشتراک تأکید بگذاریم و جمعیت کثیرتری داشته باشیم و بتوانیم ادعا کنیم آدمهای متعددی با این تفکر همراه هستند. مشکلی اصلیتر زمانی است که نهفقط این تخصیصها صورت میگیرد، بلکه باکسانی که همراه نیستند، برخوردارهای نامناسب صورت میگیرد. گویی برخی آدمها برای تثبیت خودشان لازم میبینند به غیر همفکران و منتقدانشان به شیوههای غیردوستانه بتازند. بنابراین آرزو میکنم کسانی که تا حدود زیادی در چارچوبهای فکری مشترک قرار میگیرند، دنبال این باشند که مشترکاتشان را برجسته کنند، بهجای اینکه بر موارد اختلافنظر تأکید کنند و از آنها روایت رادیکال و تقویتشدهای ارائه کنند و بهشدت و حدت بهنقد آن بپردازند. نهایتاً ما میخواهیم دنیا را بهجایی بدل کنیم که زندگی در آن آسانتر باشد، با این رفتارها دنیا را بهجای بدتری بدل میکنیم.
در دفاع از ملیگرایی گشوده
نکته دومی که مردیها بر آن تأکید کرد، اشاره به کارهای پیشینش راجع به ناسیونالیسم (مثل مقاله تناقض نمای ناسیونالیسم) است: بحث امروز من رد آن مقاله نیست، آنجا پارادوکسهایی را به لحاظ نظری در یک تفکر بازنمودهام. هیچوقت شیوه و محتوای سخن گفتن من در تعارض میهندوستی نبوده است. البته همواره در مواجهه با مباحث قومگرایانه تأکید کردهام که این علایق باید به سمت علایق ملیگرایانه باز باشد و آن را رقیب خودش نبیند، همچنین معتقدم رویکردهای ملیگرایانه نیز باید نسبت به جهانیشدن گشوده باشد. بنابراین نه اعتقادم این بوده که قومیتها باید در هویت ملی کاملاً ذوب شوند و هیچ اثری از دلبستگیهای قومیتی خودشان باقی نگذارند و نه معتقد بوده و هستم که وقتی به ملیگرایی میرسیم، به آخر خط رسیدهایم. به نظر من این راه باید باز باشد.
مردیها نقد خود را متوجه قومگرایی رادیکال و ملیگرایی رادیکال خواند و گفت: من با هیچکدام از این دو، همراه و همدل نیستم و الآن هم میگویم اینکه کسی میهنپرستی افراطی یا ناسیونالیسم رادیکال را نقد کند، به این معنا نیست که از وطندوستی عدول کرده است. همچنان کسانی که حداقل دلبستگیشان را به میهنشان ابراز کنند، فاشیست یا ناسیونالیست افراطی نیستند. یعنی میتوان حدودی از ناسیونالیسم و میهندوستی را تعریف کرد که ضمن اینکه نیازهای عاطفی و کارکردی ما را در این زمینه برآورده میکند، به ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم نینجامد. این استاد فلسفه همچنین گفت: بحثی که مطرح میکنم، اگرچه میتواند مستقل تلقی شود، نیمنگاهی هم به بعضی از سخنان دوستم آقای ملکیان دارد، یعنی ضمن اینکه بسیاری از کلیات مطالبی که ایشان در این زمینه گفتهاند را میپذیرم، اما برخی حواشی را ذیل بعضی سخنان ایشان عنوان میکنم که فکر میکنم جای تأمل بیشتر دارد.
ناسیونالیسم همیشه تمایزگذار نیست
مردیها در ادامه به یکی از انتقاداتی که در نقد ناسیونالیسم گفته میشود، پرداخت و گفت: این نقد میگوید اینهمه تقسیمبندی و خطکشی و تمایز در دنیای ما وجود دارد، تمایزهای مذهبی، نژادی، قومی، طبقاتی و... چرا باید یکی دیگر به اینها اضافه کنیم؟ ما با این تقسیمبندیها خلایق را فرقه فرقه میکنیم و این خوب نیست، زیرا اینطوری آنها در مقابل هم دیگر قرار میگیرند. من با این نقد موافق نیستم. اولاً باید دقت کرد که ناسیونالیسم فقط خط تمایز ایجاد نمیکند، بلکه خیلی از خطوط تمایز را نیز محو میکند. بهعبارتدیگر با ناسیونالیسم جمعیتهای کوچکی که زمانی مقابل هم صفکشیده بودند، هستی خودشان را در رقابت با یکدیگر تعریف کرده بودند. بهعبارتدیگر میهندوستی و ملیگرایی در وهله نخست انبوهی از خطوط تمایزی را که همهجا بوده و حتی اهالی یک منطقه کوچک را رو درروی یکدیگر قرار میداده، محو کند و کمرنگ کند و از آنها بخواهد در فضای فراختری به تعامل باهم بپردازند و در این زمینه موفق هم بوده است.
وی گفت: وقتی انقلاب کبیر فرانسه رخ داد، اطلاعیههای حکومت جدید به ٥ زبان و ٢٣ لهجه ترجمه و ابلاغ میشد، اما بعد از چندی تصمیم گرفتند به یکزبان با لهجه پاریسی اطلاعیهها را منتشر کنند و بدین ترتیب ملت فرانسه ساخته شد یا اگر بود، ترمیم و تقویت شد. بنابراین تأسیس ملت به معنای خطگذاریها و تمایز گذاریهای جدید میان مردم نیست، اگر همچنین تمایزی ایجادشده، کارکردش حل و هضم کردن هویتهای خردهریزی است که هنوز هم در بسیاری جاها دیده میشود.
تفاوتها میتواند جذابیت داشته باشد
مردیها در ادامه تأکید کرد: صرف خطکشی مشکلی ایجاد نمیکند، مهم این است که بعد از خطکشی آنسوی خط چطور معرفی میشود. بهعبارتدیگر اگر بعد از خطکشی، هر کس که آنسوی خط باشد را بهعنوان مخالف و خطر تلقی کنیم، مشکل آغاز میشود. برخی فکر میکنند ناسیونالیسم میتواند مبنای این دیدگاه باشد. اما همیشه میتواند اینطور نباشد. درباره این ادعا که ما تا میتوانیم تمایزها را پاککنیم، تا انسانها هم سویی و همسنخی بیشتر داشته باشند باید بیشتر تأملکنیم. بالاخره همه آدمها باهم تفاوت دارند و اتفاقاً این تفاوتها میتواند جذابیت و کارکرد داشته باشد و بهنوعی همدلیهایی بعد از تفاوت ایجاد کند. آنچه نگرانکننده است، این است که تمایزها افراد را رودرروی هم قرار دهد. صرف تأکید بر یک تمایز به این معنا نیست که دو طرف باید رویاروی یکدیگر باشند. البته معمولاً چنین است که دستجاتی که تمایز را مبنای برخوردارهای رادیکال میکنند، سروصدای بیشتری دارند. اما این بازتاب بیشتر صدای رادیکالها به معنای این نیست که بهطورکلی هرگونه تمایزی را منکر شویم. وی گفت: بنابراین بهصرف وجود رویکردهای افراطی نسبت به ناسیونالیسم که دیگران را دشمن تلقی میکنند، نمیتوان کلیت ناسیونالیسم را رد کرد. اینکه کسانی از ملیت دفاع میکنند، لزوماً به این معنا نیست این افراد میخواهند قسمتهای مختلف دنیا را رویاروی یکدیگر قرار دهند.
ملیگرایی معتدل نسبت به قومیتها رئوف است
مردیها سپس لازمه یک ناسیونالیسم معتدل را گشوده بودن و باز بودن نسبت به فراسوهای مرزهای ملیت خواند و گفت: تفکراتی هست که ناسیونالیسمی را معرفی میکنند که حائز این ویژگیها است: اولاً هرگونه زیرمجموعههایی که برای این ملت وجود دارند را بهطورکلی انکار میکنند و معتقدند که همه آنها باید در درون این دایره بزرگتر مضمحل شوند، ثانیاً این دایره بزرگتر یکبار برای همیشه تعریفشده و در رقابت با دیگر رقبایش تعریف میشود و معمولاً نیز این رقابت را با نوعی تحقیر و تصغیر و خودبرتربینی جدی تعریف میکنند. اینها ویژگیهای ناسیونالیسم رادیکال است که من با آن موافق نیستم. برعکس معتقدم یک ملیگرایی معتدل نسبت به قومیتها باید رئوف و عطوف باشد و با آنها با مهربانی و سهلگیری برخورد کند. یعنی اگر آنها خواستند درجاتی از هویت خود را حفظ کنند، این را بد نداند، مادامیکه این هویتهای قومیتی در مقابل هویت ملی قرار نگیرد و در حد آن نباشد و ذیل آن باشد. از سوی دیگر این ناسیونالیسم متعادل بعد از تعریف ملیت بر رقابت تحقیرگرانه و دشمنانه تأکید نکند.
مردیها گفت: هرکدام از ما میتوانیم به عوامل متعددی متوسل شویم و با آنها احساس جمع بودگی و هویت جمعی پیدا کنیم. همچنین میتوانیم هویتهایی برای خودمان تعریف کنیم که با آنها احساس فردیت یابیم. یعنی انسان از سویی دوست دارد خودش را با اوصاف خاصی با دیگران در یک جمع تعریف کند و با این حس وابستگی و دلبستگی یکی از نیازهای روحیاش را برآورده کند و از سوی دیگر دوست دارد بر برخی ویژگیهای فردی خودش تأکید و آنها را بهعنوان مبانی هویت فردی خودش تعریف کند. این دو باهم منافاتی ندارد. انسان میتواند برای نیاز به حس وابستگی و همبستگی یک هرم هویتی ایجاد کند، یعنی در جاها و اشکال متفاوت به درجات مختلف خودش را وابسته کند. این اتفاقی است که در مورد تکتک ما رخ میدهد. بنابراین بسیاری از ما در مقاطع مختلف با هویتهای متفاوت خودمان ظاهر میشویم؛ بهعبارتدیگر اگر فرد بخواهد باکسانی که هویت ملی را بهعنوان بخشی از معیارهای هویتی همبسته باشد، لازم نیست عین آنها باشد، بلکه کافی است که این معیار ملیت جزو معیارهایش برای حس همبستگی و هویت باشد. ممکن است درجه این حس در افراد متفاوت باشد.
ملیت بهمثابه راهی برای تعریف هویت
وی گفت: به نظر میرسد شاید نتوانیم به کسی ایراد بگیریم که هویت ملی را در رأس معیارهایی قرار داده باشد که بقیه هرم ذیل آن قرار میگیرند. البته ممکن است این نقد وارد شود که این در رأس قرار گرفتن هویت ممکن است فرد را به سمت ناسیونالیسم افراطی سوق دهد. اما اگر از موارد استثنا مثل موردی که فرد بخواهد مثلاً خود را به جماعت بزهکاران متعلق بداند، بگذریم، اینکه یک نفر بخواهد یک ویژگی مثل ملیت را در رأس معیارهای هویتی خودش ارزیابی کند، محکوم نیست. در مقابل چنین کسی تنها میتوان ترجیحات خود را بیان کرد. اما نمیتوان او را محکوم کرد. البته من قبول دارم که کسانی که ملیت را در رأس معیارهای هویتی خود قرار میدهند، ممکن است بیشتر از دیگران در معرض افراطیگری باشند. اما مادامیکه به خطر افراطگرایی نینجامد، معماری این شبکه هویتی به دست خود انسان است. بنابراین ما به این حس همبستگی احتیاج داریم، زیرا هم در تعلقهای جمعی بهتر کار میکنیم و هم به نظر حسی نوعی خروج از تنهایی است و به ما امید میدهد.
مردیها با اشاره به اینکه معمولاً از تعبیر هویت استفاده نمیکرده، گفت: این امر به خاطر آن است که در بسیاری از جاها هویت مبنای جنگیدن بوده است، یعنی آدمها برای جنگ هویت میخواستند. اما ترجیح میدهم از تعبیر حس تعلق یا بستگی استفاده کنم. ما از حس بستگی احساس رضایت میکنیم، شبیه آنچه در انگلیسی community خوانده میشود. این حس تعلق به آدمها حس خوبی میدهد. بنابراین اگر خطوطی قائل میشویم، منافع زیادی هم دارد و نباید فقط از منظر منفی به آن نگاه کنیم.
مصداق و مفهوم ملت چندان هم مبهم نیست
مردیها سپس به دیگر انتقاد وارد آمده بر ناسیونالیسم پرداخت و گفت: این دسته از منتقدان میگویند مفهوم ناسیون یا nation قابل تدقیق نیست. من هم این نکته را قبول دارم، کشوری که به نام ایران از آن سخن میگویم در طول تاریخ تحولات سیاسی و جغرافیایی مختلفی داشته است. اما به این نقد یا ایراد دو پاسخ دارم؛ نخست اینکه مگر بسیاری دیگر از تعابیر مثل عقل، عشق و... چنین نیستند؟ کدامیک از ما میتوانیم مفهوم عقل را با دقت تعریف کنیم؟ مفاهیم قبض و بسط دارند و در شرایط متفاوت معانی مختلفی از آنها مراد میشود. اساساً یکی از مهمترین کارهای ما (اگر نگوییم مهمترین کار ما) در هر بحث علمی و فکری این است که مواظب باشیم مفاهیم را در حدودی تعریف کنیم، تا مخاطب ما بفهمد این واژه در بحث مربوطه به چه معنایی به کار میرود، در غیر این صورت گفتوگوی کرها رخ میدهد. از این نظر از حیث مفهومی سیالیت و ابهام اختصاص به مفهوم ناسیون یا ملت ندارد. پاسخ دوم اما به وجه مصداقی بازمیگردد. از حیث مصداقی هم کار دشواری نیست که مصداق یک ملت را نشان داد. البته درست است که ما میخواهیم به یک پشتوانه تاریخی طولانی تکیه کنیم، اما نمیتوانیم بگوییم این پشتوانه تاریخی هیچ نقطه مشترکی نداشته است. بگذریم که حتی اگر نقطه مشترکی هم نباشد، خود این تحول به آن یک هویت یگانه داده است. مهمتر از آن اینکه میتوان گفت الآن آنچه در دنیای فعلی از سوی خودمان و دیگران به رسمیت شناختهشده برای اشاره به مصداق یک ملت، کفایت میکند.
میهندوستی امری غریزی نیست
مردیها در بیان دیگر ایرادی که بر ناسیونالیسم گرفتهشده، گفت: برخی نیز گفتهاند میهندوستی امری غریزی است، مثل مادر دوستی و پدر دوستی و فرزند دوستی و امری که غریزی است، به ویژگیهای اخلاقی متصف نمیشود؛ بهعبارتدیگر این نقد ناسیونالیسم را نوعی خودخواهی میداند و از این حیث در نقطه مقابل اخلاق قرار میگیرد، زیرا اخلاق را باوجود میل و در چارچوب دیگر خواهی تعریف میکنیم. این نقد بهطورکلی غلط نیست، اما میتوان بر سر آن چانه زد. ما غرایزی داریم که بهطورکلی و عادی غریزه ما محسوب میشوند و از این حیث تأیید و تکذیب و تحسین و سرزنش در مورد آنها معنی ندارد. اما گاهی تقویت یا تضعیف این غرایز امری اخلاقی میشود و موضوع تحسین یا سرزنش. در مورد میهندوستی نیز چنین است. همه ما اجمالاً به نحو غریزی حس میهندوستی داریم، اما میتوانیم آن را تقویت یا رقیق کنیم. این غلظت بخشیدن یا رقیق کردن میتواند امری اخلاقی باشد. از این منظر ازنظر اخلاقی شایسته است که تقویت حس وطندوستی را ترغیب کنیم، بهشرط اینکه به وجه افراطی آن منجر نشود.
وی گفت: همچنین در ذیل همین نکته لازم به ذکر است که آن وطندوستی که در ما غریزی است، عمدتاً نسبت به خانه یا محله یا نهایتاً روستا یا شهری که در آن زندگی میکنیم، صورت میگیرد و بعید است که ما بهصورت غریزی به مرزهایی که میلیونها کیلومتر طول دارد، علاقه داشته باشیم. زیرا متعلق غریزه معمولاً امری غریزی است. بنابراین وطندوستی غریزی بهاحتمالزیاد شامل ملت در ترجمه nation نمیشود، بلکه اتفاقاً به لحاظ غریزی ممکن است فرد از آن گریزان باشد. درنتیجه میهندوستی غریزی عمدتاً به حوزههای کوچک زندگی آدمها بازمیگردد، اما میهندوستی در مفهوم ناسیونالیسم به حوزههای فراگیرتری بازمیگردد که اتفاقاً غریزی نیست و احتمالاً در موارد مرزی و حاشیهای حتی میتواند ضد غریزه باشد. همینطور که احساس من این است که همه ملیتها نیز باید فراسوی میهندوستیشان، حس خویشاوندی با بنیبشر با انسانها داشته باشند که خوشبختانه این حس در جامعه ما کم نیست. در جامعه اینکه حس ناسیونالیسم داریم، ما را بهجایی نکشانده که احساس خطر و فکر کنیم ملیت ما را در خودش نگهداشته و رابطه دشمنانهای نسبت به سایر ملتها برقرار میکنیم. یعنی مردم ما توانستهاند هم هویت ملی و هم هویت قومی و هم هویت جهانی را حفظ کنند. البته ایجاد ارتباط میان اینها نیازمند مدیریت و مهندسی است. ضمن اینکه نحوه این مدیریت در مورد هر فردی با دیگران متفاوت است.
ناسیونالیسم معتدل «میخواهد» بهترین ملت باشد
مردیها ایراد دیگری که به ناسیونالیسم مطرحشده را این خواند که برخی میگویند ناسیونالیسم از ما میخواهد یک ملت خودش را برترین ملت در دنیا بخواند. این منتقدان میگویند این ادعا هم خلاف واقع است و هم کبر و غرور و در هر دو مورد ناپسند است. وی در مقام پاسخ به این انتقاد گفت: ممکن است کسانی که از ناسیونالیسم دفاع میکنند، نگویند که ملت ما برترین ملت دنیاست، بلکه ما میخواهیم که برترین ملت دنیا شویم. این ادعا اشکالی ندارد. البته ممکن است گفته شود که این ادعا واقعبینانه نیست زیرا پتانسیلهای آن وجود ندارد. اما قرار نیست کسانی که ادعا میکنند میخواهند برترین کشور دنیا شوند، حتماً به آن نقطه برسند، بلکه آن یک نقطه نشانی است که این ملت بهطرف آن حرکت میکنند. بنابراین ادعای نامعقول برترین ملت دنیا بودن را میتوان با این ادعای معقول و بیخطر جایگزین کرد که ما میخواهیم برترین ملت دنیا شویم. در مسابقه میان ملتها، همه کشورها تلاش میکنند جایگاه بهتری داشته باشند و این رقابت امر بدی نیست.
کارکردهای میهندوستی
مردیها در مقام جمعبندی بحث خود به این پرسش پاسخ داد که چرا باید ایران را دوست داشت؟ و گفت: ما باید ایران را دوست داشته باشیم، زیرا هم به لحاظ فردی و هم ازنظر جمعی به حس بستگی نیاز داریم، از بستگی خوشحال میشویم و لذت میبریم. بستگی اعم از وابستگی و همبستگی و هویت است. ما از تنهایی شکایت میکنیم و به اشکال متفاوت میتوانیم بر حس تنهایی خودمان غلبه کنیم، تنهایی فقط فیزیکی نیست و ممکن است فرد در جامعه حس تنهایی داشته باشد. راه معالجه این حس تنهایی تقویت کردن حس بستگی با جمعهای متفاوت است. یکی از بهترین این جمعها، جمع ملی است که در تمام دنیا بیشتر از هر شیوه دیگری به رسمیت شناختهشده و قابلفهم و درک است.
وی گفت: دومین علت ضرورت دوست داشتن ایران، فایدههای کارکردی آن است. آدمهایی که به یک جمع حس تعلق دارند، ازآنجاکه کارآمدی آن جمع را چیزی بهحساب خودشان تلقی میکنند، تلاش بیشتری میکنند. حس همبستگی و کار جمعی، کارآمدی مجموعه را از جمع جبری کار تکتک افراد بیشتر میکند. به همین شکل اگر ما بتوانیم این احساسی که در عموم افراد وجود دارد را تقویت کنیم و به خودآگاه آوریم، کارکرد بیشتری حاصل میشود. سومین دلیل ضرورت این دوست داشتن، این است که باوجود کاستیها تاریخ کشور ما امری است که میتوانیم به آن افتخار کنیم. نمیگوییم بهترین بوده است و گفتنی هم نیست، نمیگوییم نقطهضعفهای عجیبوغریب نداشته است. اما اگر فقط زبان و ادب فارسی را در نظر بگیریم، میراثی داریم که در سطح جهان میتوانیم به آن افتخار کنیم. من نمیگویم فرهنگ ادبی ما از فرهنگ ادب انگلیسی برتر است، اما بههرحال میراث آبرومندی است و هم خودمان و هم بسیاری بیرون از این مرزها به این قضاوت رسیدهاند که به این میراث میتوان مفتخر بود. یعنی میتوانیم بگوییم به سفره فرهنگ جهانی در درازمدت تاریخی آورده قابلتوجهی داشتهایم. الآن هم میتوانیم همان مبانی را تقویت کنیم، تا زمانی که شرایط مساعد شد، تأخیر را جبران کنیم. راهحل انکار نیست.
وی در پایان گفت: البته خوب است که ما خودمان را در بدنه جهانی از حیث محبت و غمگساری و درک غرق کنیم، اما ما در ضمن دیگر دوستی، خودمان را نیز حفظ میکنیم. ما کشوری داریم که بر تفاوتها، هویتها و آوردههایش تأکید میکند و در مقام رقابت با سایر کشورها برمیآید، اما در مقام دشمنی یا تحقیر از سر تفرعن و تکبر با سایر کشورها برنمیآید. بنابراین من معتقدم که مسیر خوب و روشنی پیشروی ما است. البته ممکن است در حال حاضر شرایط خوبی نداشته باشیم، اما یکی از کارهایی که میتوانیم در این زمینه صورت دهیم، کار فرهنگی است. البته کار فرهنگی جایگزین کار اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه بحث این است که در کنار تلاشهایی که درزمینهٔ سیاسی و اجتماعی میکنیم، ذهنیت خودمان و دیگران را نیز بهبود بخشیم. یکی از راهها این است که ببینیم پدیدهای به نام ملیت و وطندوستی برای آتیه ما از چه جهاتی فوایدی داشته باشد و دیگران را نیز از این حیث متقاعد بکنیم.
«گفتاری از مرتضی مردیها، به قلم محسن آزموده»
مرتضی مردیها: پژوهشگر و استاد فلسفه
برگه درخواست عضویت
ایمیل دبیرخانه حزب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حزب مشروطه ایران
(لیبرال دموکرات)
The Constitutionalist Party of Iran (Liberal Democrat)